"به خاطر دارم هنگامی که ایشان (فرج الله عنه) تصمیم داشتند، نجف را ترک کنند. آن روز، با علما خداحافظی و وداع میکردند. در برخی محافل گفته میشد، سفر ایشان به لبنان و عهدهدار شدن فعالیتهای دینی در آنجا به نوعی گریز از عهدهدار شدن مرجعیت دینی در نجف اشرف بوده است. چرا که هیچ صفتی از نظر علمی، اخلاقی و دینی نبود که در ایشان وجود نداشته باشد. اینها همه به امام موسی صدر شایستگی پذیرش مرجعیت اعلی را در قم و نجف میداد." 1
سال 81 که در دانشگاه کاشان ریاضی می خواندم همایشی در تجلیل از امام موسی صدر برگزار شد، چرخی زدم و از میزی که بیرون سالن همایش گذاشته بودند، دو سه تا از سخنرانی های پیاده شده امام را خریدم.
"ضرورت تجدید نظر در شیوه های تبلیغ" سخنرانی امام موسی صدر به تاریخ هفت مهر 1344 در موسسه دارالتبلیغ اسلامی قم، این نخستین مطلبی بود که از آن مرد بزرگ خواندم.
مطالعه آن چند سطر گزاره ای در ذهن من ایجاد کرد: اسلام به درد دنیای مردم هم می خورد، گزاره ای که قبلا نبود، نه اینکه بگویم می دانستم و سخنان امام تقویتش کرد یا تاییدش کرد، نه اصلا چیزی نبود، یعنی اصلا درک درستی از دین نداشتم و معنای اسلام را نمی دانستم.
بعدها مطالب دیگری هم از ایشان خواندم و البته دو جلد کتاب عزت شیعه که مصاحبه هایی با نزدیکان امام و بیان سیره عملی و رفتاری ایشان است، به هرحال تا چند سال یگانه شخصیت زندگی من امام موسی صدر بود و هنوز هم برایم عزیز و گرامی است، انگار که او را می شناسم و با او زیسته ام، بعد از سقوط قذافی امیدی پیدا شد ولی بازهم خبری نشد، انگار این مرد اصلا گم نشده است که منتظر پیداشدنش باشیم.
درباره امام حرف بسیار است ولی خودم را در حد و اندازه ای نمی بینم که از ایشان بنویسم، فقط خاطره ای بود و یادی از جزوه ای که نقطه عطف زندگی من بود.
1. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالعزیز حکیم، رئیس سابق مجلس اعلای عراق