وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ (و چون فرشتگان را فرمودیم: «براى آدم سجده کنید»، پس بجز ابلیس- که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد- [همه] به سجده درافتادند.) (بقره / 34) از این جمله اجمالا استفاده میشود که سجده براى غیر خدا جائز است در صورتى که منظور از آن احترام و تکریم آن غیر خدا، و در عین حال خضوع و اطاعت امر خدا نیز بوده باشد، و نظیر این استفاده را از آیه: وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا (و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان] پیش او به سجده درافتادند، و [یوسف] گفت: «اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید) (یوسف / 100) ، نیز میتوان کرد.
و این خود اشکالى است که ممکن است بذهن کسى خطور کند و خلاصه جواب این است که اگر بیاد داشته باشید در سوره فاتحه گفتیم: عبادت، عبارت از آنست که بنده، خود را در مقام عبودیت در آورد، و عملا بندگى و عبادت خود را اثبات هم بکند، و همواره بخواهد که در بندگى ثابت بماند.
بنا بر این فعل عبادى باید فعلى باشد که صلاحیت براى اظهار مولویت مولى، و یا عبدیت عبد را داشته باشد، مانند سجده و رکوع کردن و یا جلو پاى مولا بر خواستن، و یا دنبال سر او راه رفتن، و امثال آن، و هر چه این صلاحیت بیشتر باشد، عبادت بیشتر، و عبادیت متعینتر میشود، و از هر عملى در دلالت بر عزت مولویت، و ذلت عبودیت، روشنتر و واضحتر، دلالت سجده است، براى اینکه در سجده بنده بخاک مىافتد، و روى خود را بخاک مىگذارد.
سجده عبادت ذاتى نیست
و اما اینکه بعضى چه بسا گمان کردهاند: که سجده عبادت ذاتى است، و بجز عبادت هیچ عنوانى دیگر بر آن منطبق نیست، صحیح نیست، و نباید بدان اعتناء کرد، براى اینکه چیزى که ذاتى شد، دیگر تخلف و اختلاف نمىپذیرد، و سجده اینطور نیست، زیرا ممکن است کسى همین عمل را بداعى دیگرى غیر داعى تعظیم و عبادت بیاورد، مثلا بخواهد طرف را مسخره و استهزاء کند، و معلوم است که در اینصورت با اینکه همه آن خصوصیاتى را که سجده عبادتى دارد واجد است، مع ذلک عبادت نیست، بله، این معنا قابل انکار نیست، که معناى عبادت در سجده از هر عمل دیگرى واضحتر و روشنتر بچشم مىخورد.
خوب، وقتى معلوم شد که سجده عبادت ذاتى نیست، بلکه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجدهاى مانعى تصور شود، ناگزیر از جهت نهى شرعى، و یا عقلى خواهد بود، و آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است، این است که انسان با سجده خود براى غیر خدا، بخواهد براى آن غیر اثبات ربوبیت کند، و اما اگر منظورش از سجده صرف تحیت و یا احترام او باشد، بدون اینکه ربوبیت براى او قائل باشد، بلکه صرفا منظورش انجام یک نحو تعارف و تحیت باشد و بس، در اینصورت نه دلیل شرعى بر حرمت چنین سجدهاى هست، و نه عقلى.
چیزى که هست ذوق دینى، که مردم متدین آن را از انس ذهن بظواهر دین کسب کردهاند، اقتضاء مىکند که بطور کلى این عمل را بخدا اختصاص دهند، و براى غیر خدا هر چند از باب تعارف و تحیت باشد، بخاک نیفتند، این ذوق قابل انکار نیست، و لکن چنین هم نیست که هر عملى را که بمنظور اظهار اخلاص در باره خدا مىآوریم، آوردن آن عمل در باره غیر خدا ممنوع باشد، و نتوانیم با آن عمل، نسبت به بندگان صالح خدا، و یا قبور اولیاء او، و یا آثار آنان اظهار محبت میکنیم، چون چنین معنى از راه دلیل عقلى و یا نقلى نرسیده، و ما انشاءله بزودى در محل مناسب باز پیرامون این مطلب بحث خواهیم کرد.
ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 185.